دلباره راد

رادی در رهی
رهی در شبی
شبی بی فرود
پی اسطوره نور
زمان در کمان
دوان بر روان
روان در خزان
شهر در وهم
وهم از رزم
رزم بر خصم
پرنده غمین
باز در کمین
مرد بسته در نحله
زن دور مانده از نفحه
کودک به هراس خفته
روبهان ، تزویر خوان
لاشخوران ، مرگ در خوان
کوسه ها مست خون
گویند از خودی و ناخودی
گویند
گویند
ای سرو
لا مذهبی
شب دراز
شهر تاریک
نور باریک
از این شهر
رادی در رهی
رهی در شبی
شبی بی فرود
پی اسطوره نور
راد
سوار
سوار
صریر
صریر
خدا
خدا
نور
کجا
کجا
از آن صدا
از آن ندا
نصیب
هوا
هوا
دشت به دشت
دریا به دریا
کوله درد به دوش
غصه شهر به تن
قصه عشق به لب
آفاق درید
نفاذ در اثیر
جان در شرر
شعله شد راد
اسطوره شد
سوخت
خاکستر شد
در آب روان شد
زان آب
در آسمان
جاودان شد
رعد غرید
آسمان جنبید
نور بارید
شهر در خروش
شب در فرود
بهار در سور
خزان دور
شور
شور
آن آیه نور
نور
فردا
در شهر
حکایت می کنند
افسانه ای از قدسیان
روایت می کنند
رادی در رهی
رهی در شبی
شبی بی فرود
پی اسطوره نور

شهریور 81 - تهران

برای نظردهی اینجا کلیک کنید.

گزارش تخلف
بعدی