دلباره مرگ

مرگ آغاز فصل باورهاست
ابتدای کار گورکن
در پهنای زمان
شروع آهنگ خزان
مرگ پایان افسانه جداییهاست
خاک ز تن
جان ز نور
کبوتر از دیار
مرگ آرزوی بزرگ جاودانه
برای پاک زیسته پاکباز
که با خون رسوا می کند
در موعد پرواز
و ز بام بلا
مرگ تجسم زندگی
در ورای هستیهاست
مرگ صدای شکست جام بلورین عمر
وز برای بیداری کودک خواب رفته ای است
که سالهاست لالایی دایه در ننو
خواب شیرین در برش داشته
مرگ وز برای همسایه
نوای تاسفی است شاید
و ز گمان بی گمانی گوید
مرگ با ما آشنا نیست
بیگانه ای است
که دیر می آید
و زود می رود
وبا خود می برد
آنکه ز ما نیست

تهران - فروردین 81

برای نظردهی اینجا کلیک کنید

گزارش تخلف
بعدی